کاشکی بودی...
کاشکی بودی و میدی ذره ذره جون سپردم
دوریت برام یه سمه قطره قطره هی میمردم
کاشکی بودی نمیزاشتی که منو از من بگیرن
کاشکی بودی نمیزاشتی گلای باغچه بمیرن
ارزومه که یه روزی توی کلبمون منو تو
پای دلم هم دیگه پیر شیم فقط وفقط منو تو
ارزومه هر دوباهم سقف کلبمون بسازیم
زیر سقف ارزو ها به همه مردم بنازیم
کاش میشد منو بفهمی درد پنهونم بدونی
حرف عمری خستگی رو از توی چشمام بخونی
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و یکم آبان ۱۳۹۱ ساعت 17:3 توسط احسان نوروزی زاده
|
به چه قیمتی گذشتی از شبای خیس مهتاب....؟