کافیست...
دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست
تو مرا باز رساندی به یقینم کافیست
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست
قانعم بیشتر ازاین چه بخواهم از تو
گاهی از دور تو را خواب ببینم کافیست
گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم
آسمانی!تو در آن گستره خورشیدی کن
من همین قدر که گرم است زمینم کافیست
من همین قدر که با حال و هوایت گه گاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافیست
فکر کردن به تو یعنی غزل شور انگیز
که همین شوق مرا خوب ترینم کافیست
محمد علی بهمنی
+ نوشته شده در چهارشنبه دوازدهم مهر ۱۳۹۱ ساعت 10:18 توسط احسان نوروزی زاده
|
به چه قیمتی گذشتی از شبای خیس مهتاب....؟